×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

خاموشی

دلتنگی ها

چند تک بیت

ای مبارک ساعتی که دیدی ام
مرده بودم  جان  تو بخشیدی ام

ننگرم کس را وگر هم بنگرم
او بهانه باشد و تو منظرم

آزمودم من هزاران بار بیش
بی تو شیرین می نبینم عیش خویش

انکه جان در روی او خندد چو قند
از ترش رویی خلقش چه گزند

اشعاری از مثنوی تقدیم به دوستان وعاشقان مولانا وفریاد ایرانی عزیز
یکشنبه 30 مرداد 1390 - 4:19:14 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://faryadirani.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 31 مرداد 1390   4:51:38 PM

دیگر رسالت شمس به پایان رسیده بود و می بایست به دنبال سرگشتگان در گرد بیابان ناپدید شود . هجران شمس برای مولانا ، فرقت یاری بود که مولانا در کنار او سراپا می شکفت . پس از رفتن شمس ، مولانا در آغاز همچنان به یافتن او امیدوار بود و سفری در جستجوی او به دمشق رفت . از هر کجا و هر کس نشان می پرسید . وقتی یکی به او گفت : " من شمس را در فلان خطه به سلامت دیده ام . " ، مولانا خرقه از سر به در آورد و به هدیه بر او نثار کرد . یاران گفتند : " این سخن به دروغ می گوید . "  مولانا گفت : " این پیرهن هدیه ی دروغ اوست ، که اگر راست گفتی ، جان بر او نثار می کردم . "

( دکتر حسین الهی قمشه ای )

دوستان در هوای صحبت یار زر فشانند و ما سر افشانیم

سعدی

 

www.cloob.com/mohsenhacker

ارسال پيام

یکشنبه 30 مرداد 1390   9:55:27 PM

یه وقت به سرت نزند! که شعرهایم را بتکانی...

چرا که رسوا خواهم شد...!

و همه خواهند دید!!

لحظه لحظه تو را "میان واژه هایم"!!!...