وقتی تنها برای تو شروع به نوشتن کردم فهمیدم محصور ت شده ام ووجودت در جانم یکه تاز :وچه نرم وخزنده در من رسوخ کرد . همه ترسم این بود که بگویی به شعر و شاعری بی علاقه ای و وای بر من اگر اینطور میشد .بی آنکه نامت را ببرم تمام هرچه گفتم رو بسویت داشت وترا فریاد می زد . آه من که هرگز فکر نمی کردم چون کودکان اشک بریزم و بی تابی کنم یقین اوردم که کودکم.اگر میگفتی شعر را نمی فهمی باید باور میکردم که عشق را هم نخواهی فهمید و انکه عشق را نفهمد روزی را خواهد دید که هر چه خواسته به بی راهه رسیده جز آنچه که عشقش نام میدهند . بیمار و نزار بودم و قهرمانانه سیمرغ عشق از آسمان بر سرم فرود آمد وهمه ی من را مقهور کرد آه از تو ای سیمرغ.بگذار آنکه میگوید به من در توهم و مستی هستی و دچار مالیخولیا به حرفهایش ادامه دهد که حتی ناسزا شنیدن هم در اینجا پر از لذت است حتی اگر راست باشد جنون را بر زندگی انان ترجیح خواهیم داد.
و چشمانت با من گفتند که فردا روز دگریست شاملو
فرصتی بخواهید تا گیسوان خود را در آفتاب کنار رودخانه شانه بزنید فرصتی بخواهید که خون شما را صورتی می کند از رود بزرگ بپرسید به نام آن اسب به نام آن بیابان شما فرصت دارید تا زرد شدن کامل گندم ها فقط روزهای کودکی رابرای یکدیگر نگویید گندم ها زرد شدند گندم ها چیده شدند ولی کوزه را کنار تنها بوته ی گل سرخ ما
این جسم من از خاک است
هم خاک شود روزی
این روح من از پیکر
پرواز کند روزی
این خط من از دفتر
هم پاک شود روزی
هر کس که مرا خواهد
این خط مرا خواند
شاید بکند یادم
افسرده شود روزی
41139 بازدید
19 بازدید امروز
13 بازدید دیروز
80 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian